Rumored Buzz on داستان های واقعی
Rumored Buzz on داستان های واقعی
Blog Article
بعد از مدت زیادی، جریان را برای نزدیکان خود تعریف کردند و تصمیم گرفتند که هرگز به آن جاده نزدیک نشوند.
وقتی وارد مغازه شدن، زن به دخترش گفت که می تونه هر چیزی که می خواد رو بدون توجه به قیمتش انتخاب کنه. مولی توی راهروهای مغازه قدیمی شروع به قدم زدن کرد و در نهایت توی یکی از قفسه ها که تا حدودی با جعبه های گرد و خاکی قدیمی پوشونده شده بود، چیزی توجهشو به خودش جلب کرد…
حتی برخی از مشهورترین قاتلان زنجیرهای آمریکایی قرن بیستم نیز در آن اقامت داشتهاند.
Rastannameh
برخی از این حوادث بی ضرر بودند. برخی ادعا میکنند که او هرگز در آنجا زندگی نکرده است. بااینحال، حوادث دیگر در این ملک، نسبتاً خشن بودند.
ناگهان، مرد دست خود را بالا آورد و دخترک جیغ بلندی از ته دل کشید. در دست چپ او سر بریدهی پدرش بود! دختر پشت سر هم جیغ میکشید. نمیتوانست خودش را کنترل کند.
طبق گزارش کشتی، کاپیتان بنجامین بریگز و خدمهاش در ۷ نوامبر ۱۸۷۲، روی کشتی مری سلست، از بندر نیویورک به سمت جنوای ایتالیا حرکت کردند. کشتی مذکور در داستان واقعی ارواح حامل الکل واسرشته، هفت خدمه و همسر و دختر بریگز بود.
دانش آموزان تجربی که قصد تحصیل پزشکی در خارج را دارند بخوانند
اتاق فرار یا اسکیپ روم یک سرگرمی گروهی و فکری است که در آن شما با تشکیل یک تیم و ورود به فضای بازی اتاق فرار، وارد یک داستان از پیش تعیین شده خواهید شد. شما در این فضا باید سیر داستانی بازی را با حل کردن معماها، پازلها و همچنین کار گروهی طی کرده و خودتان را به هدف نهایی بازی برسانید.
او نیوهون کانکتیکات را به مقصد سن خوزه آفتابی کالیفرنیا ترک کرد و مشغول ساخت عمارتی شد که بتواند ماوراءالطبیعه را سردرگم کند.
پیشنهاد میکنیم چند داستان واقعی ارواح را در ادامه این مطلب بخوانید.
چیزی در رابطه با مرد غریبه وجود داشت که دختر را عصبی میکرد. همانطور که مرد به ماشین نزدیک میشد، دخترک به شیشه عقب ماشین خیره شد و چشمانش را ریز کرد تا بهتر ببیند.
اشکان میگفت:«برایم مهم نیست که هدا چند ساله است ولی دلم نمیخواهد جلوی من با دخترش ارتباط داشته باشد و حتی دوست ندارم که با دوستانش رفتوآمد کند.» از طرف دیگر هدا نیز در جلساتی که تنهایی با هم داشتیم، میگفت: «دلم میخواهد با اشکان ازدواج كرده و بين اقوام رفتوآمد کنم اما اشکان به شدت نسبت به رفت و آمدهای من و حتی ارتباط با دخترم حسادت ميكند و وقتی با هم بیرون هستیم اجازه نمیدهد دخترم با ما باشد.» هدا تعریف میکرد تا پیش از خواستگاری اشکان خانوادهاش دائما به او سرکوفت میزدند که حالا که مطلقه شده است هیچ پسری با او ازدواج نخواهد کرد و حالا هدا میخواهد به خانوادهاش ثابت کند که آنقدر توانایی دارد که با پسری بسیار جوان ازدواج کند.
برای مثال، هتل سیسیل شاهد حوادث آزاردهنده زیادی بوده که تازهترین آنها، ناپدید شدن مرموز الیزا لام جوان و متعاقب آن کشف وی در مخزن آب روی پشت بام هتل بوده است.
در نهایت هم یکی از خوانندگانمان با دفتر مجله تماس گرفت و داستان زندگی خود را برایمان تعریف کرد. شما هم این داستان را بخوانید و او را راهنمایی کنید. اگر زندگی خودتان هم داستانی عجیب است حتما با ما تماس بگیرید تا در شماره بعد داستان شما زینتبخش این صفحات باشد.